سلام
مررسی از کامنت های پر مهرتون. دوست دارم همه اتفاق ها و جزییات این حس ترش و شیرین و خوشمزه ای رو که برایم افتاده رو باهاتون شریک بشم همیشه فکر می کردم هیچ وقت قرار نیست هیچ اتفاق خاصی برای من و زندگیم رخ بده ولی حالا هاج و واج دارم این اتفاق رو نگاه می کنم برایم دعا کنید.
بنفشه اول صبح زنگ زده و من جواب ندادم شم ندارم توییت دیشب رو خونده با کامنت های گروه موهای خیسم رو جمع می کنم پشت سرم و توی کشوی زیر تخت دنبال تاپ می کردم یادم هست با موهای خیس برایت عکس بفرستم تمام دیشب خواب دیدم توی بغلت خوابیدم و دستت روی ستون فقراتم بود حس شیرین این خواب آرام رو دوست دارم
هنوز آماده نشدم باز بنفشه زنگ می زنه دارم صورتم رو کرم می زنم میگه چرا جواب نمی‌دهد میگم دستم بند بود چی شده ؟؟میگه چه خبر باز ما از نو غافل شدیم رفتیم توی لاک تنهایی میگم نه خوبم چی شده مگه؟میگه اره خوبی خیلی هم خوبی جریان این توییت شبانه ات چیه؟؟می خندم و میگم لعنت به فضولی
میگه چرند نگو من باید بدونم چی شده واقعا داری از یک احساس جدید حرف می زنی
میگم آره بنفشه یک احساس جدیده و پررنگ ولی الان دوست ندارم درباره اش حرف بزنم می خواهم خودم مزه مزه اش کنم میگه اوکی ولی منم باید بدونم کی هست حالا می گم
مثل مَردای تو قصه های قدیمی میمونه!
همونقدر با صلابت
همونقدر با جذبه
مثل همونا که از همه چی سر درمیارن
همه چی میدونن
مثل همون مردا که اگه یه چیز خراب بشه، به یک پلک زدن درستش میکنن.
مثل همون مردای تو رویاها که دلت میخواد بهش تکیه بزنی و تا ابد خیالت تختِ تخت باشه که یه مرد کنارت داری!
مثل مردای امروزیه
مثل روشنفکراست که میدونه حقِ زن چیه، نیازش چیه، احساسش چیه.
همونا که اولویت همه کاراش آرامش خانومشه و احساسِ اون!
مثل یه کتاب میمونه که هربار ورق میزنی، یک چیز جدید ازش یاد میگیری.
درباره این سایت